جدول جو
جدول جو

معنی شاشه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

شاشه زدن(خَ خوا / خا تَ)
شاش زدن، ترشح و لعاب زدن. رجوع به شاشه و شاش زدن شود، سبز شدن نان و امثال آن در رطوبت. (یادداشت مؤلف). شپشه زدن، پدید آمدن سپیدی از قارچهای ذره بینی بر روی طعام یا میوه. (یادداشت مؤلف). اورزدن. کپک زدن. کپره زدن، پدید آمدن شاشه بر روی چرم و غیره. (یادداشت مؤلف). اشکو زدن.
- شاشه زدن جامه، خوردن و سوراخ کردن پت جامه را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعله زدن
تصویر شعله زدن
زبانه زدن، افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، گر کشیدن، تلهّب، اضطرام، اشتعال، توقّد، ضرام، التهاب، گر زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاش زدن
تصویر شاش زدن
نم زدن به چیزی
شاشیدن، میختن، گمیختن، ادرار کردن، میزیدن، شاشدن، گمیزیدن، چامیدن، گمیز کردن، شاریدن برای مثال نشست و سخن را همی خاش زد / ز آب دهن کوه را شاش زد (رودکی - ۵۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
(خُعَ / عِ کَ دَ)
روییدن شاخه از تنه درخت، پیراستن. بریدن و قطع کردن شاخه
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ دَ)
شاشیدن. خاصه شاشیدن موش و گربه به چیزی، شاشه زدن. ترشح و لعاب زدن:
نشست و سخن را همی خاش زد
زآب دهن کوه را شاش زد.
(رودکی).
رجوع به فرهنگ سروری، ذیل ’خس و خاش’ و احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 1097 و شاشه زدن شود
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ دَ)
از عدد شش، در اصطلاح زارعان خراسان، آمدن باران در روزهای ششم فروردین یا بیست وششم یا سی وششم بهار. (یادداشت محمد پروین گنابادی). رجوع به شیشه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بُزَ / زِ بُ دَ)
آرایش کردن موی با شانه. (بهار عجم). زدن شانه به زلف تا تارها از هم باز گردد و نرم و خوار شود:
دمی که خواهم از او بوسه زلف شانه کند
رهد ز شانه زدن تافتن بهانه کند.
شهیدی قمی (مجموعۀ مترادفات).
سر زلفش چو شانه میزد باد
اصلح اﷲ شأنه گفتم.
کمال خجندی (از بهار عجم).
گه شانه زند در زلف، گه سرمه کشد در چشم.
آرزو (از ارمغان آصفی).
به گیسوی موجش نسیم هوس
زند شانۀ تازگی، هرنفس.
طغرا مشهدی (از ارمغان آصفی).
، قرار دادن شانه بر گیسو استواری را یا زیبائی را، بمعنی مضایقه نمودن است. (بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیهه زدن
تصویر شیهه زدن
فریاد زدن اسب بانگ زدن اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتره زدن
تصویر شتره زدن
با کفشهای پاره و قدم نامنظم راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله زدن
تصویر شعله زدن
زبانه زدن زبانه زدن مشتعل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
بسیار سخن گفتن در هنگام خرید برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشنه زدن
تصویر پاشنه زدن
پاشنه بر نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاشق زدن
تصویر قاشق زدن
زدن قاشق در شب چهارشنبه سوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
تمشيطٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
Shoulder
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
porter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
memikul
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
нести на плечах
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
schultern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
нести на плечах
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
nosić na ramionach
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
carregar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
caricare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
cargar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
op de schouder nemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
어깨에 메다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
कंधे पर रखना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
کندھے پر رکھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
কাঁধে রাখা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
แบก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
kubeba begani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
肩に担ぐ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
לשאת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
omuz koymak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی